آيات امامت وخلافت درقرآن(1)

پدیدآورجعفر سبحانی

نشریهمکتب اسلام

شماره نشریه2

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2070 بازدید
آيات امامت وخلافت درقرآن(1)

جعفر سبحانى

تواتر سند، و قطعى بودن دلالت‏حديث غدير

استدلال با حديث غدير بر اصلى از اصول دين در گرو قطعى بودن حديث از نظر سند، و دلالت است. خوشبختانه هر دو شرط در اين حديث‏به نحو روشن متحقق مى‏باشد، اما از نظر سند تنها از علماى اهل‏سنت 360 تن اين حديث را در طول چهارده قرن نقل كرده و در هرقرنى حديث‏حالت تواتر داشته است‏حتى گروهى درباره سند اين‏روايت كتابهاى جداگانه نوشته‏اند، مثلا طبرى(متوفاى 310)در كتابى‏به نام «الولايه فى‏طرق حديث الغدير» اين حديث را از 75 طريق‏نقل كرده است.
ابن عقده كوفى(متوفاى 333)در رساله ولايت اين حديث را از 105طريق نقل كرده است.
تحقيقاتى كافى كه درباره حديث غدير از نظر سند انجام گرفته،هرنوع شك و ترديد را در صدور اين حديث نفى مى‏كند (1) . تا آنجا كه‏غالبا شعراى عرب زبان در قصائد خود به مناسبتهائى از اين حديث‏ياد كرده‏اند.
مهم در حديث غدير، قطعى بودن دلالت آن است، با توجه به قرائن‏موجود در حديث مى‏توان گفت كه مقصود از «مولى‏» در جمله «من‏كنت مولاه فهذا على مولاه‏» اولى به تصرف است.
نخست‏بايد توجه نمود كه در قرآن و لغت عرب لفظ «مولى‏» به‏معنى اولى به كار مى‏رود چنانكه مى‏فرمايد: (فاليوم لا يوخذ منكم‏فديه و لا من الذين كفروا و ماويكم النار هى مولاكم و بئس‏المصير)(حديد:15).
«امروز(روز رستاخيز)نه از شما ونه از افراد كافر، عوض گرفته‏نمى‏شود جايگاه شما آتش است و آن براى شما سزاوارتر است چه‏سرنوشت‏بدى است‏» .
مفسران بزرگ مى‏گويند لفظ «مولى‏» در اين آيه به معنى‏«اولى‏» است زيرا براى اين افراد بر اثر اعمال ناشايست، شايسته‏ترين جايگاه، همان آتش است.
در آيه ديگر مى‏فرمايد:(يدعوا لمن ضره اقرب من نفعه لبئس المولى و لبئس‏ العشير)(حج:13).
«بتى را مى‏خواند كه ضرر او از سودش نزديك‏تر است چه بد ولى وچه بد مصاحبى است‏» .
در اين آيه «مولى‏» به گواه آيات ماقبل كه مربوط به مشركان‏و بت‏پرستان است، به معنى اتخاذ ولى و سرپرست است‏به گواه اين‏كه بت‏پرستان اصنام خود را ولى خود اتخاذ مى‏كرده‏اند.
در اين كه «مولى‏» به معنى «اولى‏» به كار مى‏رود سخنى نيست‏ولى اكنون بايد ديد مقصود از آن در حديث غدير نيز همين است.
قرائن فراوان نشان مى‏دهد كه مقصود از آن در حديث همان «اولى‏به تصرف‏» است اينك برخى از اين قرائن را يادآور مى‏شويم:
1 - رسول گرامى در آغاز حديث فرمود: «الست اولى بكم من‏انفسكم‏» سپس به دنبال آن چنين فرمود:
«فمن كنت مولاه فهذا على مولاه‏» از اين كه جمله دوم را پس ازجمله نخست آورد خود گواه بر اين است كه مقصود او از «مولى‏»همان اولويت است كه خدا و رسول آن را دارا مى‏باشند چيزى كه هست‏ولايت الهى ذاتى است و ولايت نبى و امام موهبتى است.
2 - پيامبر گرامى در سرآغاز خطبه خود از مردم به اعتقاد به‏توحيد و نبوت و معاد قرار گرفت‏سپس مولويت على را يادآور شد،اين گواه بر اين است كه اين ولايت در رديف مساله پيشين است وچيزى كه مى‏تواند در رديف آن سه باشد، همان مقصود از آن ولايت‏كبرى و سرپرستى جامعه باشد كه دوستدارى على و يا يارى وى.
3 - در روز غدير آنگاه كه آيه اكمال فرود آمد، پيامبر فرمود:
«الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمه و رضا الرب‏برسالتى و الولايه لعلى فى بعدى‏» در اين صورت بايد ديد كدام‏يك‏از معانى «مولى‏» مى‏تواند مايه كمال دين و اتمام نعمت و دررديف رضايت‏خدا به رسالت پيامبر قرار گيرد جز ولايت كبرى وسرپرستى على(ع)، كه مفاد آن استمرار وظيفه نبوت است.
4 - پيامبر گرامى در آغاز خطبه از رحلت و نزديك شدن اجل‏خود، سخن مى‏گويد و اين گواه بر اين است كه با نصب على مى‏خواهداين خلا را پر كند.
گذشته از اين، اگر مقصود نصب على بر مقام امامت و ولايت نبود،گردآورى اين جمعيت در بيابان سوزان هيچ لزومى نداشت اگر واقعامى‏خواست مردم را به نصرت و دوستى على(ع)دعوت كند اين يك مساله‏پوشيده نبود تا در اين بيابان سوزان هشتاد هزار نفر يا متجاوزاز آن را از محمل‏ها و شتران پياده كند و خطبه گسترده بخواند واز مرگ خود گزارش كند، آنگاه بگويد مردم على را دوست‏بداريد واو را يارى كنيد.
اين قرائن كه در خود حديث نهفته است، گواهى مى‏دهند كه مقصوداز مولى همان اولويت‏به تصرف و سرپرستى است، نه ناصر و ياور، ويا محبوب و دوست، حسان بن ثابت‏شاعر عهد رسالت كه در خود واقعه‏حضور داشت، از حديث جز معناى ولايت چيزى ديگر تلقى نكرد و لذادر شعر خود گفت:
فقال له قم يا على فاننى
رضيتك من بعدى اماما و هاديا
در پايان يادآور مى‏شويم كه درميان علماى اهل سنت افراد باانصافى اعتراف به دلالت‏حديث غديربر امامت على(ع)نموده‏اند از آن جمله «سعدالدين تفتازانى‏»(712-791)مى‏گويد: در لفظ «مولى‏» كه در حديث غدير آمده است،در آن چند احتمال وجود دارد:
1 - آزاد كننده; 2 - آزاد شده; 3 - هم‏پيمان; 4 - پناه داده‏شده; 5 - پسر عمو; 6- ناصر و ياور; 7 - اولى به تصرف.
آنگاه يادآور مى‏شود كه از اين معانى هفتگانه هيچ‏كدام متناسب‏با صدر حديث نيست.
اما آن پنج معنى نخست نمى‏تواند مقصود پيامبر باشد و اما معنى‏ششم توضيح واضح بوده و نياز به بيان پيامبر و گردآورى مردم‏نداشت قهرا مقصود همان معنى هفتم است (2) .
از آنجا كه بحث ما يك بحث تفسيرى است پيرامون حديث غدير باديگر احاديثى كه مربوط به ولايت كبراى امير مومنان(ع)است، سخن‏نمى‏گوييم و ادامه اين بحثها را به كتاب الهيات ارجاع مى‏كنيم (3) .

خاندان على(ع)در سرزمين مباهله

هرچند بحث ما درباره آيات مربوط به امامت‏به پايان رسيد، ولى به عنوان تكميل آياتى كه سند فضيلت‏خاندان رسالت است، در اينجامى‏آوريم و به تفسير اجمالى آنها مى‏پردازيم:

1 - آيه مباهله

(فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم‏نبتهل فنجعل لعنه الله على الكاذبين)(آل عمران: 61).
«هركس با تو پس از آن كه آگاه شدى، به مجادله برخيزد، بگوبياييد تا بخوانيم فرزندان خود و فرزندان شما را، زنان خود وزنان شما را، و جانهاى خود و جانهاى شما را و لعنت‏خدا بر گروه‏دروغگو بفرستيم‏» .
مفسران مى‏نويسند: پيامبر اسلام(ص)به موازات مكاتبه با سران‏دول جهان، و مراكز مذهبى نامه‏اى به اسقف نجران «ابوحارثه‏»نوشت و طى آن نامه ساكنان «نجران‏» را به آئين اسلام دعوت نموداينك مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب(اين نامه‏اى است)ازمحمد پيامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهيم و اسحاق ويعقوب و احمد را ستايش مى‏كنم و شماها را از پرستش بندگان به‏پرستش خدا دعوت مى‏نمايم، شما را دعوت مى‏كنم كه از ولايت‏بندگان‏خدا خارج شويد و در ولايت‏خداوند وارد آئيد، و اگر دعوت مرانپذيرفتيد(لااقل)بايد به حكومت اسلامى ماليات(جزيه)بپردازيد(كه‏در برابر اين مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مى‏كند)و در غيراين صورت به شما اعلام خطر مى‏شود» (4) .
و برخى از مصادر تاريخى شيعه اضافه مى‏كند: پيامبر آيه مربوط (5) به اهل كتاب را كه در آن همگى به پرستش خداى يگانه دعوت‏شده‏اند، نيز نوشت.
نمايندگان پيامبر وارد نجران شده، نامه پيامبر را به‏«اسقف‏» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براى‏تصميم شورائى مركب از شخصيتهاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيل‏داد، يكى از افراد طرف مشورت «شرحبيل‏» بود كه به عقل و درايت‏و كاردانى معروفيت كامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنين اظهارنمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسيار ناچيز است، بنابراين من‏حق اظهار نظر ندارم و اگر در غير اين موضوع با من وارد شورمى‏شديد، من مى‏توانستم راه‏حلهائى در اختيار شما بگذارم.
ولى ناچارم مطلبى را تذكر دهم و آن اين كه: ما كرارا ازپيشوايان مذهبى خود شنيده‏ايم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق‏»به فرزندان «اسماعيل‏» انتقال خواهد يافت. و هيچ بعيد نيست كه‏«محمد» كه از اولاد اسماعيل است، همان پيامبر موعود باشد.
شورى نظر داد كه گروهى به عنوان «هيئتى از نجران‏» به مدينه‏برود، تا از نزديك با محمد(ص)تماس گرفته و دلائل نبوت او رابررسى كنند.
شصت تن از زبده‏ترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند و درراس آنان سه پيشواى مذهبى بود اين سه تن عبارت بودند از:
1 - «ابوحارثه بن علقمه‏» كه اسقف اعظم نجران كه نماينده‏رسمى كليساهاى روم در حجاز بود.
2 - «عبدالمسيح‏» رئيس هيئت و به عقل و تدبير و كاردانى‏معروف بود.
3 - «ايهم‏» كه فرد كهنسال و شخصيت محترم ملت نجران به‏شمار مى‏رفت (6) .
هيئت نجران، طرف عصر درحالى كه لباسهاى تجملى ابريشمى بر تن‏و انگشترهاى طلا بر دست و صليبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شده‏به پيامبر سلام كردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پيامبر را سخت ناراحت نمود. احساس كردند كه از آنان‏ناراحت‏شده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمان‏بن عفان و عبدالرحمان بن عوف كه سابقه آشنائى با آنان داشتند،تماس گرفتند و جريان را به آنها گفتند آنان اظهار داشتند كه حل‏اين گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان به اميرمومنان‏مراجعه كردند على(ع)در پاسخ آنها چنين گفت: شما بايد لباسهاى‏خود را تغيير دهيد، و با وضع ساده، بدون زر و زيور به حضورحضرت بيائيد. در اين صورت مورد احترام و تكريم قرار خواهيدگرفت‏» .
نمايندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفياب محضرپيامبر شده و سلام كردند، پيامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنان‏را داد، و برخى از هدايائى را كه براى وى آورده بودند، پذيرفت.
نمايندگان پيش از آن كه وارد مذاكره شوند، اظهار كردند كه‏وقت نماز آنان رسيده است، پيامبر اجازه داد كه نمازهاى خود رادر مسجد مدينه درحالى كه رو به مشرق ايستاده بودند، بخوانند (7) .
سيره‏نويس معروف «برهان الدين حلبى‏» مى‏نويسد: پيامبر به آنان گفت من شما را به آئين توحيد و پرستش خداى يگانه، و تسليم در برابر اوامر او دعوت مى‏كنم، سپس آياتى چنداز قرآن براى آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ايمان به خداى يگانه‏است، ما قبلا به او ايمان آورده و به احكام وى عمل مى‏نمائيم.
پيامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مى‏گوييدخداى يگانه را پرستش مى‏كنيد درصورتى كه شماها صليب را مى‏پرستيدو از خوردن گوشت‏خوك پرهيز نمى‏كنيد و مسيح را فرزند خدامى‏دانيد.
نمايندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زيرا مادر اومريم، بدون نزديكى با كسى، او را به دنيا آورد، ناچار بايد اوفرزند خدا باشد در اين موقع فرشته وحى بر پيامبر نازل شد و اين‏آيه را آورد:
(ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن‏فيكون)(آل عمران: 59).
تولد عيسى از مادر بدون آن كه كسى با او نزديكى كند، نزد خداهمچون آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود: موجودباش او هم فورا موجود شد(بنابراين ولادت مسيح بدون پدر دليل برالوهيت او نيست).
مسيحيان نجران در مقابل منطق وحى ناگزير شدند راه مجادله درپيش گيرند و پيشنهاد مباهله داده‏اند، در آن موقع پيك الهى نازل‏شد پيامبر را نيز به مباهله مامور ساخت، طرفين به فيصله دادن‏مساله از طريق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى براى‏مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسيد و قرار بود كه مباهله در نقطه خارج ازشهر مدينه در دامنه صحرا انجام گيرد پيامبر از ميان مسلمانان وبستگان زياد فقط چهار نفر را براى مباهله برگزيد و اين چهار تن‏جز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسى ديگر نبود.
سران هيئت نمايندگى نجران با يكديگر گفتگو مى‏كردند و مى‏گفتنداگر محمد با شكوه مادى به ميدان مباهله وارد شود، اعتمادى به‏ادعاى او نيست، و اگر به وضع ساده همراه عزيزانش گام در صحراى‏مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت خويش است تاآنجا كه عزيزان خود را به ميدان مباهله آورده است، هنوز در اين‏گفتگو بودند كه چهره‏هاى معصومى براى آنان آشكار گشت همگى باهم‏گفتند اين مرد به دعوت خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه يك فرددروغگو يا شاك عزيزان خود را در معرض بلاى آسمانى قرار نمى‏دهد ولذا با ديدن اين وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتندقرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزيه(ماليات سرانه)بپردازند ودر برابر آن حكومت اسلامى از مال و جان آنان دفاع كنند.
عائشه مى‏گويد: روز مباهله پيامبر اسلام چهارتن همراهان خود رازير چادر مشكى رنگى، وارد كرد و اين آيه را تلاوت نمود: (انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)زمخشرى‏پس از بيان نكات آيه مباهله در پايان بحث مى‏نويسد: سرگذشت‏مباهله و مفاد اين آيه بزرگترين گواه بر فضيلت اصحاب كساء است‏و سندى زنده بر حقانيت آئين اسلام مى‏باشد.
داستان مباهله بزرگترين سند فضيلت‏براى اهل پيامبر است زيراالفاظ و مفردات آيه حاكى است كه همراهان پيامبر در چه پايه‏اى‏از فضيلت قرار داشتند، زيرا پيامبر در اين آيه، علاوه بر اين كه‏حسن و حسين عليهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را يگانه‏زن منتسب به خاندان خويش مى‏خواند، از شخص على(ع)به عنوان‏«انفسنا» تعبير مى‏كند و آن شخصيت عظيم جهان انسانى را به‏منزله جان پيامبر مى‏داند، فضيلتى بالاتر از اين كه يك شخص ازنظر معنويت و فضيلت‏به پايه‏اى برسد كه خداوند بزرگ او را به‏منزله جان و روح پيامبر بخواند.
آيا اين آيه گواه برترى اميرمومنان بر تمام مسلمانان جهان نيست؟
از رواياتى كه از پيشوايان مذهبى ما وارد شده است، استفاده مى‏شود كه موضوع مباهله اختصاص به پيامبر نداشته و هر فردمسلمانى در مسائل مذهبى مى‏تواند با مخالفان خود به مباهله‏برخيزد و شيوه مباهله و دعاى آن در كتابهاى حديث وارد شده براى‏اطلاع بيشتر به كتاب «نورالثقلين‏» مراجعه بفرمائيد (8) .
در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى(ره)چنين مى‏خوانيم:
«مباهله يكى از معجزات باقى اسلام است و هر فرد با ايمانى به‏پيروى از نخستين پيشواى اسلام، مى‏تواند در راه اثبات حقيقتى ازحقائق اسلام با مخالفان خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهان‏درخواست كند كه طرف مخالف، را كيفر بدهد و محكوم سازد (9) .

در پايان از تذكر چند نكته‏اى ناگزيريم.

گذشته بر اين كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه، موضوع مباهله‏را در كتابهاى خود آورده‏اند از ميان علماء و دانشمندان اهل‏تسنن شصت نفر در كتابهاى خود پيرامون اين سرگذشت‏سخنانى‏گفته‏اند و نكاتى يادآور شده‏اند كه برخى را يادآور مى‏شويم:
1 - مسلم بن حجاج در صحيح خود كه دومين صحيح از صحاح ششگانه‏است، مى‏نويسد:
«معاويه به سعد وقاص گفت: چرا على(ع)را سب نمى‏كنى؟ جواب‏داد: به خاطر سه خصلتى كه على(ع)داشت و من آرزو مى‏كنم كه يكى‏از آنها را دارا بودم. او پس از سخنانى مى‏گويد: هنگامى كه آيه‏مباهله نازل گرديد پيامبر على(ع)و فاطمه و حسنين عليهم السلام‏را خواست وقتى همگى جمع شدند، پيامبر گفت: «اللهم هولاءاهلى‏» آنان اهل بيت من هستند (10) .

2 - حاكم نيشابورى در مستدرك خود مى‏گويد:

«اخبار متواتر از ابن عباس و غيره رسيده است كه پيامبر دست‏على و حسنين عليهم السلام را گرفت و فاطمه(س)را پشت‏سر قرار دادو رو به هيئت نمايندگى نجران كرد و گفت: «هولاء ابنائنا وانفسنا و نسائنا فهلموا انفسكم و ابنائكم و نسائكم ثم نبتهل‏فنجعل لعنه‏الله على الكاذبين‏» .
«اينان فرزندان ما و زنان و جانهاى ما هستند شما نيزبرخيزيد همانند آنها را بياوريد تا مباهله كنيم و لعنت‏خدا رابر گروه دروغگويان بفرستيم‏» (11) .

3 - ثعلبى در تفسير خود مى‏نويسد:

«هنگامى كه پيامبر وارد صحنه مباهله شد، حسين(ع)را درآغوش‏داشت و دست‏حسن(ع)را گرفته بود و دخت گرامى او فاطمه(س)پشت‏سرپيامبر و على(ع)نيز پشت‏سر فاطمه گام برمى‏داشتند در اين موقع‏اسقف نجران گفت: «يا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سالواالله ان يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلكوا» .
«همكيشان من، من چهره‏هاى معصومى را مشاهده مى‏كنم كه اگر ازخداوند بخواهند كه كوهى را از بيخ بكند، خدا دعاى آنان رامستجاب مى‏كند، هرگز مباهله نكنيد زيرا نابود مى‏شويد» (12) .
4 - زمخشرى در كشاف پس از نقل جمله‏هايى كه از ثعلبى نقل‏كرديم، مى‏گويد:
«اسقف نجران افزود: به خدائى كه جان من در دست او است،نابودى اهل نجران نزديك شده است. اگر مباهله كنيد لباس انسانيت‏از بدن شما كنده مى‏شود و به صورت حيوانات مسخ شده در مى‏آئيد وصحرا براى شما كانونى از آتش خداوند كه ريشه مسيحيان نجران رامى‏كند» (13) .
5 - ابن حجر از محدث معروف دارقطنى نقل مى‏كند كه اميرمومنان‏روز شوراى عمر، براى برترى خود بر اعضاء شورى با آيه مباهله‏احتجاج كرد و گفت: آيا در ميان شما كسى هست كه پيوند خويشاوندى‏وى با پيامبر از من نزديك‏تر باشد، او را جان و نفس خود وفرزندان او را فرزندان خود و زن او را زنان خود معرفى كند؟ همه‏اعضاء شورى به تصديق على برخاسته و گفتند: نه هرگز جز تو كسى‏را به اين خصوصيت‏سراغ نداريم (14) .

پى‏نوشتها:

1) به كتاب شريف «الغدير» جلد يكم مراجعه بفرمائيد.
2) شرح مقاصد: ج‏5، ص 273 - 274.
3) الهيات: ج‏4، ص 98 - 108.
4) البدايه والنهايه: ص 53 - بحارالانوار: ج‏21، ص 285.
5) منظور آيه «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بينناو بينكم...» (آل عمران: 64)- بحارالانوار: ج‏21، ص 287.
6) يعقوبى: ج‏2، ص 66.
7) سيره حلبى: ج‏3، ص 239.
8) نورالثقلين: ج‏1، ص 292 - 291.
9) در برخى از روايات اسلامى نيز به اين موضوع تصريح شده است،به اصول كافى، كتاب دعا، باب مباهله،ص 538 مراجعه فرمائيد.
10) صحيح مسلم: ج‏7، ص 120.
11) مستدرك ج‏3، ص 150.
12) عمده ابن بطريق، ص 95.
13) كشاف: ج‏1، ص 193.
14) صواعق: ص 154.

مقالات مشابه

بررسی و نقد دیدگاه فخر رازی از آیه ﴿أُولُوا الْفَضْلِ‏﴾(نور: 24/ 22)

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحمد موسوی مقدم, حامد دژآباد

آیه مباهله و امامت علی علیه السلام

نام نشریهپژوهش‌های ادیانی

نام نویسندهزهرا امرایی, محمدجواد رضایی ره

اقتباس‌ها و استنادهای قرآنی امام رضا(ع)در حدیث امامت

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهحسین افسردیر, فتحیه فتاحی‌زاده, عصمت رحیمی

مفسران اهل سنت و آيه اكمال

نام نشریهبینات

نام نویسندهمریم هرمزی شیخ طبقی

بررسی تطبیقی تفسیر مهم‌ترین آیات ناظر بر ولایت امام علی(ع) از منظر فریقین

نام نشریهمطالعات ترجمه قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, علیرضا طبیبی, محمد تیموری

تناسب آیه امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سوره بقره با فضای نزول سوره

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهعباس اسماعیلی‌زاده, مهدی جلالی, فرزانه بیات

مفهوم و مراتب ولایت در قرآن کریم

نام نشریهسخن جامعه

نام نویسندهسیدمحمد حسین فتحی

تفسیر آیه خلافت از دیدگاه شیخ صدوق

نام نشریهانتظار موعود

نام نویسندهمجتبی کلباسی